مطهره کوچولومطهره کوچولو، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
داداش علیرضاداداش علیرضا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

هسته ی هلوی من

پنج ماهگی فرشته خانم ما

1398/3/11 13:29
نویسنده : مامان فاطمه
363 بازدید
اشتراک گذاری
سلام فرشته ی مامان.میخوام خاطرات ماه پنجم شما رو بنویسم.عرضم به حضور شما که داداش علیرضا این روزا خیلی شیطون شده و من همش نگرانم اذیتت کنه.یه بارم کریر نزدیک دست شما بود که یهو داداش نشست تو کریر و دستت موند زیرش و من کلی جیغ زدم و داداشی رو دعوا کردم و کلی هم گریه کردم.خودمم ناراحت بودم از اینکه داداشی رو دعوا کردم ولی آخه خیلی پسر شیطونی شده و حرف گوش نمیده.اینم آثار جرم

به خاطر اینکه یکی دو ماه اخیر خیلی ضعیف شده بودی تصمیم گرفتم غذای کمکی ت رو زود شروع کنم.چهار ماه و دوازده روزه بودی یعنی ۱۵ مهر.برات لعاب برنج درست کردم چند روزی از اون بهت دادم.


مدتها بود دنبال سرگرم کردن تو بودم.بالاخره یه آویز موزیکال برات خریدم و تو خیلی خوشت اومد.

خیلی دوست داشتم موهات زود بلند بشه عزیز مامان.رفتم یه دونه از گیره هایی که زن عمو بهت کادو داده بود رو آوردم زدم به موهات ببین چه خوشگل شدی جیگر طلای من

شدیدا عاشق تلویزیون شدی منم نیم ساعت در روز میذارم جلوی تلویزیون.هر روز تو رو یه مدلی میکردمت.اینجا بستنی قیفیت کردم تا بخولمت

شدیدا عاشق تلویزیون شدی منم نیم ساعت در روز میذارم جلوی تلویزیون.هر روز تو رو یه مدلی میکردمت.اینجا بستنی قیفیت کردم تا بخولمت

از ماه پنجم اذیت کردنات تو شیر خوردن شروع شد.هی سرتو موقع شیرخوردن برمیگردوندی عقب.خودمم متحیر مونده بودم که علامت رفلاکسه یا بازی های تو.بعدا فهمیدم همه ی بچه ها از ماه چهارم و پنجم اینطوری میکنن.انگاری نشونه ی بدی هم نبود عزیز مامان
از خودم برات بگم که کلی ریزش مو نصیب مامانی کردی ولی فدای سرت.
کلی ویتامین و کلسیم میخورم که شما و خودم قوی بشیم
اینم بگم که سه ماهی هست که به خاطر حساسیت به پروتئین گاوی شما رژیم گرفتم و هیچ لبنیاتی نمیخورم و همینطور رفته رفته لاغرتر میشم و خیلی هم بدن درد گرفتم به خاطر نخوردن لبنیات.
اولین سرماخوردگی تو همین پنج ماهگی اومد سراغت و نمیتونستی شیر بخوری
بیستم مهر ماه یه مهمونی دادیم به افتخار خرید ماشین مون.آخه بابایی بعد از پنج سال تونست یه ماشین بخره.تیبای سفید
اینجا روز بعد مهمونیه با خستگی تمام خوابت برده

تو پنج ماهگی دستات رو به هم نزدیک می کنی و اسباب بازی یا شیشه ت رو میگیری

بعد واکسن چهار ماهگی خیلی غر غرو شدی و همش بهونه میگیری.از طرفی هم سرماخوردگی و خوب شیر نخوردن.
حساسیت به پروتئین گاوی چیز خیلی بدیه بعد سه ماه یه کوچولو ماست خوردم ببین چطوری میشد بدنت!

خوشگل خوابیدنتو قربون

اینجا صدات کردم برگشتی بهم خندیدی.الهی فدای خنده هات بشم عزیز مامان

داداشی رو ببین با پستونکا

اینم تیپ زمستونی داداش تو خونه.آخه خیلی سرده خونمون

از ته دل میخندی

کاملا مستقل و خودکفا
پسندها (9)

نظرات (5)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
11 خرداد 98 14:30
ای جانم عشقه عشق😘😘😍💗
🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
11 خرداد 98 21:39
جالب و دیدنی
🌼 نوشین 🌼🌼 نوشین 🌼
28 خرداد 98 15:54
زنده باشن الهی😊💞
ـ.❅。°❆·زﮰنــــــــــبــــــــــ。*.❅· °。·❆ـ.❅。°❆·زﮰنــــــــــبــــــــــ。*.❅· °。·❆
2 شهریور 98 14:18
چه دختر نازی خدا حفظش کنه😍 لطفا به منم سربزنید
مامانمامان
28 شهریور 98 11:43
سلام دوست عزیز نینی وبلاگی. خوشحالم با وبلاگتون آشنا شدم و بااجازتون بعنوان دنبال کننده اضافش کردم.خوشحال میشیم شماهم به ما سر بزنید و دنبالمون کنید